يك شب از دست كسي باده اي خواهم خورد كه مرا با خود تا آنسوي اسرار جهان خواهد برد...
سلام دوستاي خوبم.
زمستون 85 هم رسيد و هنوز من نتونستم به اون جايي كه مي خوام برسم. نمي شه گفت دارم ديوونه مي شم. چون ديگه از اين چيزا گذشته. از مهر 82 تا حالا چقدر مي شه ...؟ فقط خدا مي دونه و "هستي من" كه تا امروز چه بلاهايي سرمون اومده. از بيمارستان كوثر تا جاده تاكستان خيلي راهه. نه... ؟ آره. اما نه براي هر كسي.
بالاخره اون كسي كه انتظارشو داشتم اومد. حالا مي تونم راحتتر بنويسم. ممنون كه بهم سر مي زنيد. تو رو خدا نظر نداده نريد. كمكم كنيد . اگه وبلاگم مشكلي داره حتما بهم بگيد. اگه مي تونم كمكي كنم هم همين طور.
راستي اگه كسي بلده چطوري مي شه flash تو وب گذاشت يا سايتي كه ميزبان صدا باشه ميشناسه بهم بگه ممنون مي شم.
فعلا خداحافظ.
دعام كنيد.
+ نوشته شده در جمعه بیست و دوم دی ۱۳۸۵ ساعت ۹:۲۹ ق.ظ توسط محمد
|